loading...
رمان پلاس +
Admin بازدید : 1303 دوشنبه 27 شهریور 1396 نظرات (2)

دانلود رمان آخرین صاعقه (جلد 2) برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

خلاصه داستان: 

امتین و بهار بعد از مدت‌ها به هم رسیدند و قراره یه زندگی خوب و آرمانی شروع کنند؛ اما سوالی که پیش میاد اینه که آیا واقعا رامتین سر قول و قرارش می‌مونه و می‌تونه به بهارش وفادار باشه؟
و رایان…
داستان زندگی رایان و رازهای پنهانش و این که آیا تا ابد مجرد می‌مونه و تن به ازدواج نمیده؟ داستان زندگیش چیه؟
پاسخ همگی این سوالات در جلد دوم آخرین صاعقه

دوستان جلد اول رو هم حتما بخونین

 

مقدمه:
‌دلِ آدمی به هنگامِ بهار
زمستان را می‌خواهد
و به وقتِ زمستان بهار را؛
دلتنگ می‌شود
برای هر آنچه که دور است
آیا باید همیشه به‌هم رسید؟
بیخیال شو!
بعضی چیزها وقتی که نیستند،
زیبایند!

قسمتی از داستان

ماگ قهوه‌ام رو برداشتم و مزه‌مزه‌اش کردم. طعمش بد نبود. به هر حال قهوه بود، نوشیدنی مورد علاقه‌ی من.
به دلیل علاقه‌ی زیادم به موسیقی جز اکثر اوقات به کافی شاپ‌هایی می‌رفتم که این نوع موسیقی رو پخش کنند؛

اما الان به‌خاطر کمبود وقت مجبور شدم، توی ماشین بخورم.
روی صندلی ماشین جا‌به‌جا شدم و شناسنامه رو از روی کنسول برداشتم و به اسم بیگانه‌ای که

توش خودنمایی می‌کرد، خیره شدم: “امیر مدد خانی”

***
بهار:
-نکن
“نوچ” کشیده‌ای گفتم و بلندتر تکرار کردم:
-نکن!
صدای خنده‌ی ریزش رو مخم بود. درحالی که سعی می‌کردم خوابم نبره، با چشم‌های نیمه‌باز

سرم رو از روی بالش برداشتم و بهش نگاه کردم. لبخند کم رنگی زد و گفت:
-بیدار شدی؟

لب‌هام رو جمع کردم و دوباره سرم رو روی بالش انداختم. دوباره دست‌های بزرگش رو جلو آورد و شکمم رو قلقلک داد.
کلافه‌تر از قبل گفتم:
-رامتین نکن، می‌زنمت‌ها!
این بار صدا‌دار خندید:

دانلود رمان آخرین صاعقه (جلد 2) برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 836 دوشنبه 27 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان دوئل حقیقت برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

خلاصه داستان :

به درخت کنار جدول تکیه دادم. چشمم به خورشید خیره مونده بود. آخرین لحظات زندگیش بود،

رو به سرخی می‌رفت .بدون پلک زدن قطره های اشک رو صورتم می‌ریخت.
سرم و پایین آوردم و به کپه خاک برآمده خیره شدم. نسیم خنک باد، گلبرگای گل رو حرکت می‌دادن 
تاجای بزرگ، گل گلایول اطراف خاک بود .اعماق قلبم چیزی خالی شده بود، یه حفره عمیق !

توخالی شده بودم از رفتنش…
تو این دنیا کسی رو به جز اون نداشتم. تولدش بود. بدون اینکه فکر کنم و ببینم چرا حالش

انقدر بده، تنهاش گذاشتم. حتی برای آخرین بار نتونستم ببینمش. انگشتام و محکم

روی چشمم فشار دادم تا شاید از دردش کمی ،کم بشه. صدایی از پشت سرم باعث

شد از فکر دیروز خارج شم:
_مادرت زن خیلی خوبی بود. به من پناه آورد تا بتونه از تو محافظت کنه.
نمی‌تونستم حرف بزنم ،تمام تنم از خشم نفرت می‌لرزید. اون مرد مادرم رو ازم گرفته

بود تمام زندگیم رو نابود کرده بود، وجود اون باعث شده بود مادرم قلبش ضعیف بشه.

برگشتم و با سرعت به سمت ماشین دوییدم؛ ولی صدای استاد سرخ مثل پتکی تو سرم خورد:
_اون برادر دو قلوت رو هم کشت تا کسی نتونه جلوی رسیدن به قدرتش رو بگیره.
دستم از روی دستگیره ماشین سر خورد، من برادر داشتم.تکیه گاهی که همیشه

ازش بی بهره بودم. یه قل ،یه زندگی دو نفره، یه همراه، یه پشتیبان…
چشمام رو با درد بستم و دستام رو مشت کردم. چرا الان باید بفهمم تا این حد تنهام؟
مرداس اسمی بود که تو سرم اکو می‌شد ،کسی که هم مادرم و هم برادرم رو ازم گرفت…

دوستان رمان زیبایی هست خوندش پیشنهاد میشه…دوستان عضویت در کانال ما هم فراموش نشه

 

دانلود رمان دوئل حقیقت برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 335 پنجشنبه 23 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان پاورقی زندگی(جلد 2) برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

 

خلاصه داستان:

داستان در مورد پسری به اسم مهیار هست که در اثر تصادف بینایی خودش رو از دست میده …خانواده ی مهیار بعد از گذشت 2 تصمیم میگیرند برای مهیار همسری انتخاب کنند…مریم نام دختری هست که در مسیر این پسر قرار میگیره و با او ازدواج میکنه….بعد از گدشت چندین سال از ازدواجشان با شادی ها و غم های زیادی رو به رو میشوند که اطرافیان این دو معتقد هستند که این زندگی باید تغییر کند که نظر یکی از این دو زوج با این نظر دوستان و آشنایان موافق است و دیگری مخالف است

دوستان به زودی جلد اول رمان رو هم براتون قرار میدم توی سایت

نام رمان : رمان پرطرفدار پاورقی زندگی۲

نویسنده:پریبانو

ژانر:اجتماعی –عاشقانه

مقدمه:
زندگی آغازی است که به پایان راهی است، زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است، زندگی رفتن خاموش به یک تنهایی است، من و تو می دانیم، زندگی آمدن است، زندگی بودن و جاری شدن است، زندگی رفتن و از بودن خود دور شدن است، زندگی شیرین است، زندگی نورانی است، زندگی هلهله و مستی و شور، زندگی این همه است، من و تو می دانیم، زندگی گرچه گهی زیبا نیست، یا که تلخ است و دگر گیرا نیست، رسم این قصه همین است و همه می دانیم، که نه پایدار غم است و نه که شاد می مانیم، زندگی شاد اگر هست و یا غمناک است، نغمه و ترانه و آواز است، بانگ نای باشد اگر یا که آواز قناری به دشت، زندگی زیبا است، من و تو می دانیم، اشک و لبخند همه زندگی است، ناله و آه و فغان زندگی است، آمدن زندگی است، بودن و ماندن و دیدن همه یک زندگی است، رفتن و نیست شدن زندگی است، این همه زندگی است، من و تو می دانیم… زندگی، زندگی است…(سهراب سپهری)

 

دانلود رمان پاورقی زندگی برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 385 پنجشنبه 23 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان چشمان نرگس برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

خلاصه داستان:

داستان در مورد یک زوج خوشبختیه که از زبون آرین بیان میشه …آرین مردیه که در طول زندگیش سختی های زیادی رو تجربه میکنه تا پای علاقش به همسرش بمونه ….اما وقتی این سختی ها به اوج خودش میرسه پا به فرار میذاره …فرار میکنه برای تنها شدن برای اینکه تنها بودن آزارش بده تا تبذیل به کسی بشه که دیگه غیر نرگس کسی رو نداره ….وارد یه روستای کویری میشه که اونجا مردمی پاک و مهربون دورشو میگیرن اما خب مجبوره برگرده …

دوستان عزیز رمان زیبایی هست …خوندنش پیشنهاد میشه

نام رمان : رمان در حال پیشرفت چشمان نرگس
نام نویسنده : بهار قربانی
ژانر : عاشقانه،اجتماعی

مقدمه:

این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد
چشم های من به جای دست های تو
من به دست تو آب می دهم
تو به چشم من آبرو بده
من به چشم های بی قرار تو
قول می دهم ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب میرسد
ما دوباره سبز می شویم(قیصر امین پور)
گاهی اوقات انقدر خودخواه میشی که جز خودت و غمت هیچ چیزی نمی بینی.
دیگه یادت نمیاد کسایی بودن که دوستشون داشتی کسایی بودن که بهشون احتیاج داشتی کسایی که بهت احتیاج داشتن.
انقدر تو خودت و نداشته هات غرق میشی که نمیبینی هنوز دلیلی برای ادامه داری نمیبینی باید ادامه بدی نه برای خودت برای بقیه اینجور موقع هاست که خودتو نابود میکنی و به کسی نمیگی تو دلت چیه اینجورموقع هاست که غریبه ها بهتر از آشناها دردت میفهمن اینجور موقع هاست که اگه با یه غریبه حرف بزنی تازه میفهمی چقدر کور بودی تازه میفهمی راهت اشتباه اومدی.
من هم حرف زدم
.

دانلود رمان چشمان نرگس برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 292 جمعه 17 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان در دنیای من هوا فقط تک نفره است برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

خلاصه داستان :

سایه ها خاطره نمی سازند، فقط گاهی میان خاطرات سرک می کشند و روی آن ها اثر می گذارند .
بابا شده بود یک سایه ی مبهم وسط خاطرات بد من!
راحت دور شده بود. آنقدر که دست هیچ کداممان به او نرسد ….به صندلی سفت ایستگاه تکیه دادم. هندزفری و گوشیم رو که به زور جاساز کرده بودم که تو مدرسه پیداش نکنن از کوله پشتی مشکیم در آوردم و مشغول آهنگ گوش دادن شدم. هوا یه کم سرد شده بود


نام رمان : در دنیای من هوا فقط تک نفره است
نویسنده :SunLighT
ژانر : تراِژدی.اجتماعی.روانشناسی

قسمتی از متن :
بادی که می‌اومد جلوی موهای مشکی و لختم رو تکون می‌داد و من بدون توجه به نگاه های خیره ی پیرزن چادری ای که بغل دستم

نشسته بود، به کار خودم ادامه می‌دادم. مامان می خواست برام سرویس بگیره ولی خودم نخواسته بودم. به نظرم سرویس

هم محدودیت می‌آورد، هم اینکه هر روز بخوای سر یه ساعت بری و بیای. دیر اومدن های اتوبوس های رنگ و رو رفته ی

شرکت واحد و ایستادن توشون کل مسیر از خونه تا مدرسه رو میتونستم تحمل کنم ولی سرویس رو واقعا نمی‌تونستم.

دود غلیظی که پیچید و صدای دِر دِر موتور، من رو از تو گوشیم بیرون کشید. بلند شدم و سوار اتوبوس شدم.

دیگه به این نگاه های عجیب و غریب عادت کرده بودم. چیز عجیبی نبود! کنار پنجره نشستم و به بیرون خیره

شدم. سعی کردم با خوندن آهنگ زیر لب، از شدت رو مخ رفتن گریهی دختر بچهی سه چهار ساله ی تو اتوبوس کم کنم.

دانلود رمان در دنیای من هوا فقط تک نفره است برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 286 جمعه 17 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود زاده تاریکی برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

خلاصه داستان :

داستان در مورد یه دختریه که وارد یه دنیایی میشه که حتی تو ذهن و تخیلش هم نمیتونه تصور کنه وارد این دنیا شده … وارد دنیایی میشه که به خواست خودش نمیره با زور و اجبار وارد این دنیاش میکنن…دنیایی که واسه ما انسانا خیالیه و اینگونه پای این دختر به این دنیای اسرار آمیز باز میشه …دنیایی که اتفاقات بد و خوب زیادی رو تجربه میکنه و سختیای زیادی رو تحمل میکنه تا تبدیل به یه زاده ی تاریکی میشه

نام رمان: زاده تاریکی
نویسنده: ldkh
ژانر: تخیلی، فانتزی، یه کم احساسی

قسمتی از متن”

با صدای درینگ درینگ اف اف از روی مبل بلند شدم. بازم مثل همیشه جلوی تلویزیون خوابم برده بود.

عین جن زده ها به طرف ایفون می رفتم که باز صدای زنگش بلند شد.

ــ اه، چقدر پیله ست!
تصویر کتی روی صفحه ایفون افتاده بود. زیر لب ای وایی گفتم و سریع در رو باز کردم،

تازه داشتم توی اتاقم می رفتم که در خونه باز شد و قیافه عصبانی کتی روی من زوم شد. توی خونه اومد و جیغ جیغ کنان گفت :
ــ خدای من تو هنوز اماده نشدی ارتیمیس؟ هیچ می دونی من از کی تا حالا اون پایین منتظرتم؟
بدون توجه بهش رفتم توی اشپز خونه و دست و صورتم رو شستم. بالاخره از حالت منگ بودن در اومدم و رو به کتی گفتم :
ــ چه خبرته حالا، الان میام.
کتی رو مبل نشست و گفت :
ــ اصلاًمی دونی کیا هستن؟
به اشپزخونه برگشتم. در یخچال رو باز کردم. زیر لب گفتم :
ــ ژله یا کیک و شیر؟
صدای داد کتی من رو به خودم آورد :
ــ اصلاً شنیدی من چی گفتم؟
کیک و شیر به نظرم بهتره! کیک و شیری که مربوط به دیشب بود رو بیرون آوردم و با پام در یخچال رو بستم

.

دانلود زاده تاریکی برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 390 جمعه 17 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان آخرین صاعقه جلد اول برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

خلاصه داستان:

بهار همیشه توی دلش امید و عشق داره اما خب این آسمون بعضی وقتا دوس داره ابری باشه و هردفعه یه صاعقه ای هم بزنه

بهار همیشه میخاد شاد و آفتابی باشه اما خب آسمون یه وقتایی دلش میخاد تیره و ابری باشه

بهار بعضی وقتا میخاد دلبری کنه برا آسمونش اما خب آسمون دلش یه جای دیگست و اخم میکنه

سایت بوستان رمان رو میپسندین دیگه؟:))

 

«مقدمه»

انگار سیب و صاعقه پیوند خورده بود

تا ابرهای حادثه بارور شدند…

باران گرفت و

بعد قدم‌های بی شکیب

تسلیم محض وسوسه‌های سفر شدند

باران گرفت و

حال و هوای تو تازه شد

گفتی سپید رود و غزل‌ها

خزر شدند…

قسمتی از داستان

مثل همیشه بدون اینکه نیم نگاهی بهمون بندازه با اخم‌هایی در هم کنار رفت تا راه رو برامون باز کنه.

مثل اینکه قصد داشت از عمارت بیرون بره که با اومدن ما از رفتن منصرف شد!نگاهش روی پارکت‌ها قفل شده بود .

ای کاش سرش رو بالا می‌آورد تا برای یک ثانیه هم که شده چشم‌های مشکی و براقش رو ببینم!
قلبم محکم خودش رو به در و دیوار‌های قفسه‌ی سینه‌ام می‌کوبید!چند ماهی بود که ندیده بودمش؛

چون همیشه یا شرکت بود یا توی اتاقش بود یا…
از اون وقتی که دیده بودمش جا افتاده ترشده بود! درسته که ما از نظر مالی خیلی پایین تر از

اونا بودیم؛اما دیگه یه نگاه که توقع زیادی نبود، بود؟
با اشاره‌ی مامان به سمت سالن رفتیم.سالن تشکیل شده بود از یک دست مبل کرم رنگ و

گلیمی‌با ترکیب رنگ کرم و قهوه ای؛مجسمه‌های زیبا و قیمتی و لوستر‌های بزرگ و چشم گیر!

در گوشه‌ى سالن هم یه تلویزیون و یه کاناپه که دقیقا رو به روى تلویزیون بود، قرار داشت.
روی مبل‌های گرون قیمتشون نشستیم .

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 414 جمعه 17 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان ریشه در حسرت برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

خلاصه داستان :

داستان این رمان داستان دختری زیبارو به اسم رویا هست که در طول زندگیش با فراز و نشیبای زیادی مواجه میشه…رویا در یه خانواده ی متعصب و متدین بزرگ شده و به دست یکی از تبهکاران بنام دزدیده میشه تا دری جدید به روی زندگیش باز شه…بار ها و بارها ترس از ریختن آبرویش را لمس و تجربه میکنه … اما باید دید در ادامه ی داستان چه شرایطی برای رویای داستان ما پیش میاد

دوستان رمان خوان لطفا سایت ما رو به دوستانتون معرفی کنین

مقدمه:
باز این دل سرگشته‌ی من یاد آن قصه شیرین افتاد.
بیستون بود و تمنای دو دوست
آزمون بود و تماشای دو عشق
در زمانی که چو کبک
خنده می‌زد شیرین
تیشه می‌زد فرهاد
به راستی این حسرت چیست که با گفتنش آه از نهاد آدمیزاد بیرون می‌‌آید؟
از چرخش روزگار سیر می‌کند آدمی را و‌ گاه آرزوی مرگ را تمنا می‌کند؟
چه کسی می‌داند همین کلمه‌ی کوتاه اگر بر دل خانه کند چه آرزو و رویا‌هایی را ویران می‌کند؟
اگر یک روز باران بارید، از جا برخیز و در زیر آسمان گریان خدا بایست.
وقتی همنفس باران شدی، خودت را به دستش بسپار. حال برخورد قطرات باران را بر صورتت حس کن.
هر قطره از باران جان تازه‌ای به کالبدت می‌دمَد و زخم‌های دلت را با هر ترنمش تسکین می‌دهد. شاید
سرمست از آن باران حس کنی تمام آن حسرت‌ها شسته شده‌اند و دل سبک‌شده‌ات احساس تازه‌ای پیدا کند.
دستانت را به سوی خدا بلند کن و چشمانت را به آسمان بدوز. شک نداشته باش درهای آسمان باز می‌شود.
صیحه‌ای از دل آسمان بلند می‌شود و بر قلب شکسته‌ات می‌نشیند.
با صدایی که قلبت را آرام می‌سازد، می‌گوید:«برخیز و روحت را با باران نگاهت جان تازه‌ای بخش. نترس، من همیشه در کنارت هستم.»
ای تویی که هر گام از زندگی و هر دم نفس از وجودمان، یادآور قدرت توست.
ای تویی که‌ گاه و بی‌گاه در وجودم نام عظمت، تمنا می‌شود.
دست یاری‌ام را که سویت دراز کرده‌ام، بگیر و وجودم را پر از حس خوب نامت کن.
بگذار تا همه بدانند اسطوره‌ی وجودم خدا نامی نام دارد که همیشه در قلبم جاودانه است.
طلا باید گرفت ذهنی که این جمله را خلق کرد:
« به نام وجودی که وجودم ز وجودش گشته موجود.»
” نیایش یوسفی”

دانلود رمان ریشه در حسرت برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 590 سه شنبه 14 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان باتلاق عشدانلود رمان باتلاق عشق برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

خلاصه داستان:

داستان درباره ی دختری به اسم پوپک ابتکار هست که 22 سال تو پرورشگاه زیر نظر خانواده ی ابتکار بزرگ شده و تحت حمایت مالی خانواده ی ابتکار هست…خانواده ی ابتکار با اینکه دادن فامیلی خودشون به پوپک سخت بود اما این کارو رو کردند و بهروز ابتکار که پدر این خانواده است حالا قصد داره دخترشو به جمع خانواده ی خودش بیاره و از این به بعد باهم زندگی کنند …اما همه چیز با اومدن هومن ایتکار سخت میشه که برادر پوپک هست….پسری معتاد که با ندونم کاریای خودش سرنوشت پوپک و شرایط زندگی پوپک رو تو این خونه سخت میکنه

دوستان عزیز رمان زیبایی هست تشکر ازپریای عزیز برای نوشتن این رمان زیبا

 

مقدمه:
دستم را روی پیانو می‌کشم؛ صدای ریتم ناهماهنگش
فضای عمارت خاک‌خورده را می‌شکند.
همه جا پر از خاک بود.
هجوم خاطرات را که یک‌باره به سمتم حمله‌ور شده‌اند،
به خوبی حس می‌کنم. بغضم به دیواره‌ی گلویم چنگ می‌اندازد.
خاطراتم یکی یکی مقابل چشم‌هایم رد می‌شوند.
و صدای خنده‌هایی در گوشم اکو می‌شود.
و جمله‌‌ای در مغزم مرتب تکرار می‌شود:
«دوستت دارم…. دوستت دارم»
قطره‌ای اشک بر روی گونه‌ام چکید.
همانند باتلاق میان خاطرات برای رهایی از خاطرات گذشته دست و پنجه نرم می‌کنم.
و در آخر میان باتلاق خاطرات غرق می‌شوم.
و یک‌بار دیگر از سرفصل اول، این داستان را شروع می‌کنم.

قسمتی از داستان

دسته‌ی چمدونم رو تا جایی که امکان داشت با دستم فشار دادم. نگاهم رو دور تا دور عمارت چرخوندم.

درست مثل قصر بود؛ قصری که تا یک ساعت پیش فقط مثل یک رویا بود.
-چرا اون‌جا ایستادی دخترم؟
با صدای میناخانوم به خودم اومدم. کف دستم سریع از استرس زیادی مثل همیشه عرق کرده بود.

آب دهنم رو مرتب پشت سر هم قورت دادم. دنبال میناخانوم راه افتادم؛ از پله‌های مارپیچی به آرومی بالا رفتم.

به سختی چمدون رو با خودم حمل می‌کردم. به خاطر سنگینی چمدون، نفسم به سختی بالا می‌اومد.

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 ق برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

Admin بازدید : 509 سه شنبه 14 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان شاهزادهدانلود رمان شاهزاده ای از آسمان برای موبایل و تبلت و کامپیوتردانلود رمان شاهزاده ای از آسمان برای موبایل و تبلت و کامپیوتر ای از آسمان برای موبادانلود رمان شاهزاده ای از آسمان برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

خلاصه داستان:

داستان و سرنوشت عجیبی در حال به وقوع پیوستن است…رازی در میان است که برای فاش شدن آن نیاز به دوازده قربانی است…دختر داستان ما اسمش حسیبا که مثل همه ی دخترای معمولیه و غافل از سرنوشت هیجان انگیزی که در انتظارشه..با پلیس جوان و بی باکی به اسم آرتین نامزد میکنه که آرتین داستان ما علاقه ی چندانی به این نامزدی نداره…که در ادامه ی داستان راز هایی از دنیایی ناشناخته برملا میشه …

دوستان برای دریافت جدید ترین رمان های سایت بوستان رمان حتما تو کانالمون عضو بشین

مقدمه:
تو از قبیله رنگ و من از قبیله بی‌رنگی.
تو از قبیله شکوهی و من از قبیله سادگی.
دیر زمانی‌ست که عشقت را در قلبم می‌پرورانم.
این نگاه توست که آرامشم را می‌دزدد.
کاش برای لحظه‌ای هم که شده آغوشم را امن‌ترین جای دنیا می‌یافتی.
افسوس و صد افسوس که این گونه نشد.
دست سرنوشتی که تو را برای قلبم گلچین کرده بود.
همان دست تو را از قلب من ربود.
و متاسفم برای خود که حسرت آبی‌شدن تا ابد به دلم ماند.
اما بدان، تو برای قلب شکسته‌ی من از دست نرفته‌ای.
و هرچه بگذرد آبی‌تر خواهی ماند.
آبی‌تر از همیشه..

قسمتی از داستان :

با تونفا ضربه‌ی محکمی به کیسه بوکس زدم؛ صدای بلندی داد و چند بار دور خودش چرخید. هنوز راضی نشده بودم؛

ضربه محکم‌تری زدم و این کار رو دوباره و سه‌باره تکرار کردم. فکر این که این‌قدر سریع دلم رو به یه دختر باختم،

داشت دیوونه‌ام می‌کرد. کی فکرش رو می‌کنه دختری که برای حل مهم‌ترین پرونده عمرم طعمه‌ای بود،

شکارچی دلم شده. این برای من که همیشه از عشق و عاشقی فراری بودم، یک رسوایی بزرگ بود.
چند تا نفس عمیق کشیدم و تونفا رو گوشه سالن، روی ردیف تاتمی‌هایی که روی هم چیده شده بودند،

پرت کردم و باعث شد تکونی بخورند و همه با هم به کف سالن سقوط کنند.
هه! چند وقت دیگه مسابقه قهرمانی دفاع شخصی کشور رو پیش رو داشتم و این حال و روزم بود.

روی زمین نشستم و سرم رو به دیوار پشت سرم زدم. دیگه مخم نمی‌کشید.

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 یل و تبلت و کامپیوتر

Admin بازدید : 245 یکشنبه 12 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان شروعی دیگر برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

خلاصه داستان :

داستان راجع به یه دختریه که تو زندگیش اصلا طعم غم رو نچشیده…دختری که تو رو عروسیش برای اولین بار با معنی غم و اندوه آشنا میشه…دختی که دیگه غم وارد زندگیش شده اما خب قرارم نیست تا آخر عمر با این غم زندگی کنه و با زندگیش عجین بشه…دختری که از این به بعد لحظه لحظه ی زندگیشو …

آیا دختر داستان ما میتونه با این غم کنار بیاد؟؟؟؟

مقدمه :

 

گاهی اتفاقی می‌افته که از زندگی خسته میشی.

میگی ای‌کاش اصلا پا توی این دنیای بی رحمِ نامرد نمی‌ذاشتم.

میگی ای‌کاش همین لحظه یه اتفاقی می‌افتاد و این زندگی لعنتی تموم می‌شد.


میگی ای‌کاش خدا منم ببینه و ببره پیش خودش، تا از شر این دنیا و آدماش راحت بشم.

ولی از قدیم گفتن :«در رو یه پاشنه نمی‌چرخه.»

زمانی می‌رسه که از تمام گفته‌هات پشیمون میشی.


زمانی می‌رسه که میگی خدایا اشتباه کردم، دلگیر بودم از دست دنیات و از سرِ ناراحتی اون حرفا رو زدم، تو نشنیده بگیر.


نشنیده بگیر؛ چون دلم نمی‌خواد، دل از این دنیات بکنم.

نشنیده بگیر؛ چون دلم نمیاد، کسایی که دوسم دارن و دوسشون دارم و تنها بذارم.

تحمل دوریشون و ندارم؛ حتی فکر لحظه‌ای دور موندن ازشون عذابم می‌ده.


نشنیده بگیر؛ چون دلم می‌خواد دوباره شروع کنم.

پشیمونم از تمام گفته‌هام، پشیمونم.

و این پشیمونی چقدر شیرینه! 

نام:زمان شروعی دیگر
نام نویسنده: فاطمه زهرا ربیعی
ژانر: درام ، عاشقانه

قسمتی از داستان

*پانیذ*
با صدای دستیار آرایشگر که می‌گفت :«داماد اومد» بلند شدم و به کمک مامان شنلم رو پوشیدم و به طرف در خروجی آرایشگاه رفتم.
با هر قدم قلبم تندتر از پیش می‌زد، هیجان داشتم، دستام عرق کرده بود و لرزششون رو به خوبی حس می‌کردم.
مهران پشت به من ایستاده بود و سرش رو پایین انداخته بود.
نفس عمیقی کشیدم و به سمتش قدم برداشتم.

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 219 یکشنبه 12 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان لیلی من برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

خلاصه داستان:

داستان در مورد مردی به اسم آرمان کیانی هست که بعد از مرگ همسرش به دنبال پرستاری برای دخترش هست…و دختری به اسم لیلی که جویای کار هست و به عنوان پرستار وارد این خونه ی پر رمز و راز میشه …و اتفاقایی که در ادامه ی راه در این خانواده و برای لیلی داستان ما میفته

تشکر از نسترن موسوی عزیز برای نوشن این رمان زیبا

مقدمه(به قلم نویسنده):


دست‌هایت پراز مهر بود. از همان سمتی که خورشید لبخند می‌زد.


از همان سمتی که خورشید از خط دریا پایین‌تر می‌رفت.


تو لبخند زدی، غرق شدی در آب‌های خیالم! تو مهربان بودی! فراتر از آنچه تصور می‌کردم.


اما خیالِ رفتنت برای من جهنم بود.


کاش می‌ماندی!


داستان برگرفته از یه زندگی واقعیه که من بهش پروبال دادم و شخصیت‌هایی رو هم بهش اضافه کردم!

قسمتی از داستان »

کلید رو تو قفل در چرخوندم.
نفس عمیقی کشیدم و در رو باز کردم. اولین چیزی که شامه‌ام رو نوازش کرد، بوی قورمه سبزی بی‌بی بود!
وارد خونه شدم و در رو پشت سرم بستم. کفش‌هام رو توی جا کفشی گذاشتم و به سمت آشپزخونه رفتم.
– سلام بی بی!
نگاهِ عجیبی بهم انداخت و گفت:
– سلام به روی ماهت لیلی جان! چقدر امروز زود اومدی!
سعی کردم لبخند بزنم. لبخندی که خیلی وقت بود باهاش قهرم! بدونِ اینکه جواب بی‌بی رو بدم در قابلمه رو

برداشتم که بخار غذا روی صورتم پخش شد.
– اوم، بی‌بی دستت دردنکنه.
درحالی که داشت برنج رو آب کش می‌کرد گفت:
– می‌دونستم دوست داری، برای همین درست کردم! حالا هم برو لباسات رو عوض کن عزیزم. غذای شاهوردی رو هم می‌دم ببر!
با آوردن اسم “شاهوردی” اخم کردم. کی تموم می‌شد این شاهوردی؟! کی خلاص می‌شدیم از دستش؟
کیفم رو از روی شونه‌ام کندم و انداختمش روی تخت، خسته بودم! به معنای واقعی. نیم نگاهی به ساعتِ خاکستری

رنگ روی دیوار انداختم که هدیه‌ی شرکت (…) بود! برای جذب مشتری.

با عوض کردن لباس هام؛ به سمت سرویس بهداشتی رفتم و نگاهِ عمیقی به صورتم انداختم.
سفید، بی حس، صورتی که کاملا به زردی می‌زد و چشم‌هایی که اونقدر مشکی بودن

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 358 شنبه 11 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان گلاب و چای قرمز برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

خلاصه داستان :

وضعیت عجیب و نامتعارفی ؛ در جریانِ سر و سامان گرفتن و روبراه شدن اوضاع زندگیِ خشایار به وجود میاد و اون رو بی خیالِ هر چه سر و سامان گرفتن می‌کنه؛ ولی زمانی نمی‌گذره که رایحه‌ی خوش زنی، وارد محدوده‌ی بی خیالیش می‌شه و اون کسیه که…. مقدمه : سیاره ی زندگیم، پُر شده از …

مقدمه :
سیاره ی زندگیم، پُر شده از آدم‌های موفّق ولی بی مرام و تو خالی. زمینِ ما ؛ خالی از وفاداری و عشق است و من
به دنبال سیاره ای هستم که ساکنش، درمانگر بی خوابی‌ها، نجواگر قصه‌های عاشقانه و تجلی گر صلحی سفید
بر قلب‌های تاریک باشد. در جستجوی رفیقی که گل سرخی کاشت و به دنبال اهلی شدن دل‌ها، راهی کهکشان‌ها
گردید؛ بیابم او را تا مرهمی باشد بر بیتابی‌های دلم…« تاثیر گرفته از دالایی ـ لاما »

خسته نباشید به نویسنده برای نوشتن این رمان زیبا

نام رمان: گلاب و چای قرمز
سطح : نیمه حرفه ای
ژانر : اجتماعی ـ عاشقانه
نویسنده : سما جم

قسمتی از داستان :

چنان مشتی توی صورتش خوابوندم که صدای پاره شدن مویرگ های شبکیه و ماهیچه های اطراف چشمش هم به گوشم خورد!
مشت خودمم دردناک بود و بیشتر از اون قلبم ؛ رفیق هم اینقدر نامرد؟!
دو ماه پیش وقتی مجبور شدم به خواستگاری مژده برم؛ تموم همّ وغمم این بود که سعی کنم بی توجه به همه‌ی حاشیه‌های

ازدواج فامیلی محکم باشم و مسئولیت این ازدواج رو به عهده بگیرم و مرد و مردونه، پای تصمیمی که در واقع یه نفر دیگه برام

گرفته بود ، وایسم و دل بدم به اونکه ظاهرا هیچ وقت دلش با من نبود.
اومدم از کنار نامردِ به خاک افتاده‌اش رد بشم که صدای فیس و فین دماغِ مژده ، نگاهم رو به سمتش کشوند .
سرد و جدی صدام رو انداختم تو حنجره‌ام :

دانلود رمان گلاب و چای قرمز برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 157 شنبه 11 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان در جست و جوی چهار عنصر برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

 

خلاصه داستان :
دانلود رمان در جستجوی چهار عنصر جلد اول بانوی بهار   خلاصه: این داستان درباره ی یک شاهزاده است، شاهزاده ای از یک سرزمین پهناور و خاص! زندگی شاهزاده ی داستان به خوبی پیش می رفت تا اینکه یک اتفاق عظیم، مانند طوفانی سهمگین همه چیز را بهم ریخت. اتفاق عظیمی که شاهزاده را مجبور به ترک زندگی اش و جست و جوی گردن آویزی افسانه ای کرد.  ادامه ی داستان رو حتما دنبال کنید مطمئنا خوشتون میاد
 دوستان عزیز سایت بوستان رمان

دانلود رمان در جست و جوی چهار عنصر

عنوان رمان: درجستجوی ۴ عنصر
نویسنده: ر.رضایی
ژانر: تخیلی فانتزی معمایی

منبع: سایت بوستان رمان

رمان زیبایی هست…خوندنش پیشنهاد میشه دوستان

دوستان یه خواهشی دارم اینه که سایت بوستان رمان رو حتما به دوستان رمان خونتون معرفی کنید

حتما این کار باعث قوت قلب به ما شده و میتونیم سایت رو به شکل بهتری بگردونیم

و حتما هم در کانال ما در تلگرام عضو بشین…لینک کانال داخل همین صفحه موجود هست

مقدمه:
چرخ سرنوشت می چرخد و می چرخد
پیش بینی به حقیقت می پیوندد
پا به جهان می گذارد …
اما ناگهان
حمله می کنند سیاهی ها
عناصر دزدیده می شوند
همسفر همراه با دختر شجاع پیش می رود
دوستی
دشمنی
وفاداری
خــ ـیانـت
موفقیت
شکست
شادی
سرخوردگی
کدام یک؟
دوست واقعی کیست؟
در آخرین مقصد چه به انتظار نشسته؟
خواهری پر از کینه و نفرت که خواهر خود در بند می کند.
اما پس از این
می درخشد نوری
در پس زمینه ی سیاه آسمان شب .
نوری به رنگ مرگ، به رنگ مرگ

دانلود رمان در جست و جوی چهار عنصر

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

Admin بازدید : 165 شنبه 11 شهریور 1396 نظرات (0)

خلاصه داستان :

داستان در مورد دختری به اسم بهار ستوده است …دختری ته تغاری که عزیز خانواده است و پدرش بهرام ستوده

بهار ستوده برای کار به شرکتی میرود که رئیسش آراد رستگار است که در حال حاضر دارد با ورشکستی شرکتش دست و پنجه نرم میکند

این دو در مسیر هم قرار میگیرند و بقیه ی ماجرا

قسمتی از داستان :

صدای بوق ماشین ها بلند شده بود.
خب منم مثل شما گیر کردم دیگه!حدود ده دقیقه‌ای بود تو ترافیک گیر کرده بودم، وای خدا خیلی دیرم شده.

نگاهی به ساعت مچی‌ام کردم،ساعت هفت بود.با کلافگی شیشه ماشین رو پایین کشیدم، باد شدیدی که به صورتم

می‌خورد حس زیبایی داشت.
با صدای بوق ماشینای عقب به خودم اومدم، اوه ترافیک تموم شده.پامو روی پدال گاز فشردم و با سرعت رانندگی کردم.

به آدرس نگاه کردم؛ بالاخره رسیدم، ماشین رو جلوی یه ساختمان بزرگ پارک کردم، دکمه آسانسور رو زدم تا بالا بیاد.
نگاهی به در ورودی شرکت انداختم و اسمش رو زیر لب زمزمه کردم، پس از در زدن وارد شدم.خانمی پشت میز

نشسته بود که حدس میزدم منشی باشه،با قدم های استوار به سمتش رفتم.

-سلام
سرشو بلند کرد،جون چه خوشگل بود،دختر تقریبا بیست و شش ساله و لاغر بود.با لبخندی گرم جواب سلامم رو داد:
-سلام،کمکی از دستم بر میاد؟
-من برای استخدام اومدم.
-وای بد شد آقای مهندس جلسه تشریف دارن.
-جانم؟ولی من دیروز اومدم بهم گفتن امروز بیا!
-آهان پس روی یه صندلی بشینید تا مطلعتون کنم.
با فشردن یه دکمه فکر کنم به رئیس وصل شد.
با کلافگی رو یه صندلی نشستم، تا منشی بهم خبر بده خودم رو با گوشیم سرگرم کردم.با صدای منشی گوشیمو قفل کردم.
-لطفا این فرم رو پر کنید.

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 147 شنبه 11 شهریور 1396 نظرات (0)

 

خلاصه داستان :
  آرسام پویان، بازیگر سینما، بعد از دوسال دوستی قراره به عشقش ساحل برسه؛ اما با اومدن علیرضا، پسر عموی ساحل، از فرانسه تقدیر چیز دیگه‌ای رو رقم می‌زنه، قرار نیست همه چی به خوبی تموم بشه. این تازه اول ماجراست. پایان تلخ مقدمه: سوختنم را دیدی و خندیدی، خنده‌ات را دیدم و سوختم، خنده‌هایم را خواهی دید، دیدار …

دوستان عزیز بوستان رمان خواندن این رمان زیبا رو فراموش نکنین

قسمتی از داستان :

نگار:من میرم اتاق سپهر.
-ریخت و پاشش نکنیا!
چپ چپ نگاهم کرد:
-مگه بچه‌ام؟
شونه‌هام رو بالا انداختم.
چپکی نگاهم کرد و روش رو اونور کرد. ای جان بهش برخورد!
نگار:سپهر کی از امریکا میاد؟
بی حواس گفتم:
-هروقت درسش تموم شه دیگه. آخ دیر شد نگار!

سریع تو اتاقم رفتم، وسایل رو روی تخت انداختم. مثل برق یه دوش ده دقیقه ای گرفتم. امشب تولد آرسامه؛ کسی که دوساله

باهاشم، خانواده‌ها خبر دارند و قراره ازدواج کنیم. بیست و هشت سالشه و بازیگره. پسر واقعا محشریه و خیلی دوستم داره.

امشبم قراره سورپرایزش کنیم. البته به قول راد اگه خراب کاری نکنم.
موهای مشکی بلندم رو سشوار کشیدم و دورم ریختم. کرم پودر زدم تا پوستم روشن‌تر شه. دور چشمای طوسیم رو خط چشم

کشیدم، این‌جوری درشت‌تر میشه. رژگونه و رژ قرمزم زدم. جین یخی و مانتو سفیدم رو پوشیدم، یه شال شیری هم سرم

کردم و موهام رو فرق کج تو صورتم ریختم. گوشیم رو تو کیف دستی مشکیم انداختم. لباس و کفشم رو برداشتم و اتاق

سپهر پیش نگار رفتم. یه لباس ماکسی به رنگ شیری پوشیده بود و موهاش رو هم دم اسبی بسته بود.

پشتش به من بود و داشت گوشواره‌هاش رو تو گوشش می‌انداخت
کفشاش رو که پاش کرد گفتم:

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان


Admin بازدید : 170 جمعه 10 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان شکست ناپذیر برای موبایل و تبلت و کامپیوتر


 

 

خلاصه داستان :

دانلود رمان شکست ناپذیر جلد اول miss elahe   دانلود رمان شکست ناپذیر جلد اول miss elahe . الینا یکدونه دختر خانواده مقدم، داره مثل همه آدمهای معمولی زندگی میکنه.سرگذشت همه ما آدمها پر از تلخی و شیرینی و پستی و بلندیه. همه چیز از یه نگاه شروع میشه. نگاه مردی که زندگی الینا رو توی مسیری میندازه که به مغز کوچیک الینا نمیرسه! اما قصه از موقعی شروع میشه که

دوستان عزیز برای حمایت از ما عضو کانال تلگرام بشین و از جدید ترین رمان ها داخل کانال لذت ببرین

نام رمان : شکست ناپذیر
نام نویسنده: miss elahe
ژانر :تخیلی – ترسناک – فانتزی 

قسمتی از داستان :

مقنعه ام رو سرم کردم و جلوی آینه رفتم تا مرتبش کنم. صدای کلافه ی مامانی بلند شد.

مامانی: الینا جان زود باش دیگه. عروسی که نمیخایم بریم مادر!

لبخندی زدم و بلند گفتم: باشه مامان جون اومدم دیگه، بابا چند بار بگم دیر رسیدن بهتر از زشت رسیدنه!

خاله نگار اومد دم در اتاق و گفت: خاله جان انقدر زبون نریز. دیر میشه ها، ساعت ۴ شد.

چادرم رو از جا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لباسی برداشتم و روی سرم مرتب کردم. با لبخند برگشتم طرفه خاله و گفتم: بریم. رفتم توی هال.

مامانی روی کاناپه نشسته بود و با تسبیح سبزش صلوات میفرستاد. با لبخند رفتم طرفش و بـ ــوسه ای روی

لپ های گلیش انداختم. گفتم: بریم خوشگل خانوم؟ با همون لبخند همیشگیش نگاهم کرد و روی پیشونیم

بـ ــوسه ای نشوند. کمکش کردم تا بلند شه و به طرف دره هال حرکت کردیم

.

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 1381 جمعه 10 شهریور 1396 نظرات (0)

دانلود رمان رازی که جگر میسوزاند برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

خلاصه داستان :
دانلود رمان رازی که جگر می سوزاند دانلود رمان رازی که جگر می سوزاند . روایت‌گر جدال -عشق و نفرت- است. نفرتی که شعله می‌کشد و به جان کسانی می‌افتد که روزی پاره‌ تن بودند و عزیز دل… این داستان روایتگر یک عهد است، عهدی ناگسستنی، عهدی که ریشه می‌سوزاند؛ و مهر بر لب‌هایشان، و داغ بر دل‌هایشان می‌گذارد. این داستان، قصه‌ی مردانگی‌هاست. مردهایی که با عزمی استوار، …

دانلود رمان رازی که جگر می سوزاند
نام کتاب: رازی که جگر می‌سوزاند

نویسنده: سحر شعبانی

 

که روزی پاره‌ تن بودند و عزیز دل…
این داستان روایتگر یک عهد است، عهدی ناگسستنی، عهدی که ریشه می‌سوزاند؛ و مهر بر لب‌هایشان، و داغ بر دل‌هایشان می‌گذارد.

این داستان، قصه‌ی مردانگی‌هاست. مردهایی که با عزمی استوار، به خاطر مردمشان از جان مایه می‌گذارند؛ و داغ قضاوت‌های

بی‌رحمانه‌ی همین مردم را به جان می‌خرند. قضاوت‌هایی که درد دارد و کمر خم می‌کند. عهدی که زندگی‌هایشان را زیر و رو

کرد؛ و بی‌رحمانه به تنها داشته‌هایشان خنجر کشید. مردانی که در خلوت شکستند، بغض کردند و مردانه اشک ریختند؛ اما

پا از عهد و پیمانشان عقب نکشیدند.
این قصه، قصه‌ی زندگی دو مرد است. با دو نگرش متفاوت… یکی جان می‌گیرد و دیگری برای آرامش او جان می‌دهد. یکی

می‌سوزاند و دیگری در آتش این غم می‌سوزد و دم نمی‌زند.
حالا این دو مرد، یکی از جنس «آتش» و دیگری از جنس «سنگ» به جدال هم آمده‌اند تا شاید سرنوشت گره‌ای از دل‌هایشان باز کند.
«رازی که جگر می‌سوزاند» روایت زندگی مردی است که پناهی ندارد؛ اما همواره در تلاش است تا پناهگاه خانواده‌اش باشد.

مردی به ظاهر سنگی، اما با باطنی پر از احساس. مردی که روزی غیرتش را به بازی گرفتند و آتش نفرت تمام هستی‌اش را

بر باد داده است. مردی که تنها برای گرفتن انتقام کمر راست کرد تا شاید مرهمی باشد، برای دلی که هنوز در آتش

کابوس‌های شبانه‌اش می‌سوزد. را به آتش کشیدند. مردی که، روی بی‌گـ ـناه مجازات شد. تاوان داد و سرنوشت خود و خانواده‌اش..
و اکنون دست تقدیر برای این دو مرد چه رقم خواهد زد…؟


مقدمه:
گاهی قسم می‌خوری، تا دلی به دست بیاوری و گاهی با همون قسم دلی می‌شکنه…
گاهی قسم می‌خوری، تا جونی رو حفظ کنی و گاهی با همون قسم جونی گرفته میشه…
گاهی قسم می‌خوری، تا جوونه‌ی حسی رو با طراوت نگه داری و گاهی با همون قسم حسی جوونه نزده، پرپر میشه…
گاهی عجیب قسم می‌خوریم و عجیب‌تر قسم می‌شکنیم.
گاهی می‌شکنیم… می‌سوزونیم… بازی می‌کنیم و…
یادمون میره؛ اونی که بازی کردی غرور کسی بود و شاید تنها داشته‌اش…
یادمون میره؛ اونی که سوزوندیم دلی بود وتنها دارایی‌اش…
یادمون میره؛ اونی که شکستیم قسمی بود که شاید هنوز چشمی به عهدش امیدواره و این امید تنها دلخوشی‌اش است

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کــانــال بــوستــان رمــان

 

Admin بازدید : 135 جمعه 10 شهریور 1396 نظرات (0)

 

خلاصه داستان :
بیست و اندی سال پیش، در شهر کوچکی در غرب کشور، دو مادر اجبارا و به طور پنهانی فرزندان تازه متولد شده‌ی خود را با یکدیگر جابه‌جا می‌نمایند با این قول که هر چه زودتر فرزند خود را باز پس گیرند. اما یکی بر قول خود وفادار نمانده و… حال …

دوستان عزیز رمان خوان رمان بسیار زیبایی هست امیدوارم از خوندنش لذت ببرین

 

نام رمان: نبات و بادام تلخ
نام نویسنده: سما جم «moghaddas»
ژانر رمان: ماجراجویی ـ عاطفی با پایانی خوش

 

مقدمه

بارها چشم دوختم به کسی، به جایی، به شی‌ایی، حتی گلی یا پرنده‌ای، باشد که نشانی از تو یابم. اما

اندوه نگاهم نگذاشت تا حقیقت نزدیکی و همراهی‌ات بر من عیان باشد، این لحظه من هستم و ناریتمی این قلب که تو را دید.

قسمتی از داستان

ـ لگد بزن! خواهش می‌کنم.
کف دستش را به روی شکم، محکم و دورانی به حرکت در آورد؛ آهش در آمد اما حرکتی را در هیچ نقطه‌ای احساس نکرد.
از وقتی کاوه برای یک پروژه ساختمانی به عسلویه رفته بود، زهره آرام و قرار نداشت.
هشت ماه‌اش کامل شده بود ولی تجربه‌اش می‌گفت که وزن بچه کمتر از دو کیلوست. بی خوابی‌هایش هم مزید بر علت بود.
شیفت‌های شب زایشگاه رنجور و ضعیفش کرده بود. کلی درس خواند تا توانست ماما شود و در زایشگاه کوچکی واقع

در حاشیه شهرشان مشغول به کار گردد. با اینکه از خانواده‌ای معمولی بود، به خاطر همین مدرک و شغلش،

عروس خانواده نسبتا خوبی شده بود.
کاوه که رفت تفریح مادرشوهرش این شد که هر روز به بهانه‌ی سرکشی از خانه پسرش، به آنجا بیاید

 

مـنبـع :www.b-roman.ir

کانـــال بــوستـان رمــان

 

Admin بازدید : 153 جمعه 10 شهریور 1396 نظرات (0)

 

خلاصه داستان :
دانلود رمان روزگار جلد دوم آزاد دانلود رمان روزگار جلد دوم آزاد . سرگرد روزگار توتونچی پسر آزاد توتونچی(رمان "آزاد" رمان آزاد | shaghayegh_h96) آدمی هست که کارش براش خیلی مهمه، پرونده‌ای رو قبول می‌کنه که اون رو درگیر می‌کنه؛ درگیر دختری که پر از نقطه‌های تاریک هست. دختری که یه کلاف سردرگم هست! ببینیم کدوم می تونند موفق بشند و مسیر زندگی دیگری …

نام رمان : روزگار(جلد دوم آزاد)
نام نویسنده : shaghayegh_h96
ژانر :عاشقانه_پلیسی

یه شبایی اصلا نگذشت، اما ما ازش گذشتیم…!
یه شبایی هم بد گذشت، سخت گذشت.
یه شب هایی داد زدیم، اما جز دلمون هیچ‌کس صدامون رو نشنید…!
یه شبایی همه چیز بود به جز اونی که باید می‌بود!
یه شبایی هوا عجیب دو نفره بود، اما همون شبا ما بودیم و تنهاییمون.
یه شبایی نفسمون برید از این همه بغض.
یه شبایی نفس کم آوردیم، اما دووم آوردیم!
یه شبایی فقط زنده بودیم…زندگی نکردیم…!
یه شبایی زنده هم نبودیم..فقط بودیم..همین!
حالا یک دقیقه سکوت به خاطر همه این شب‌هایی که با اندوه سپری کردیم.
شب‌هایی که شاید بارها و بارها توی تنهایی‌هامون شکستیم و هیچ‌کس نفهمید، جز دلمون. دلی که بازی خورده بود و بوی سوختگی می‌داد.

قسمتی از داستان :

_پیاده شو!
+چرا اومدیم این‌جا؟
_خودت چی فکر می‌کنی؟
کمربندش رو باز کرد.
_فکر می‌کنم اون قدر عاشقمی که دوری‌ام رو نمی‌تونی تحمل کنی!
یه تای ابروم رو بالا دادم. پوزخندی زد و از ماشین پیاده شد. ماشین رو دور زد و در سمت من رو باز کرد. نگاهی به چهره‌ی

خشکش کردم و پیاده شدم. نگاهم به ساختمون افتاد، یه ساختمون دو طبقه با نمایی سفید که به زیبایی ساخته

شده بود. روزگار جلوتر از من راه می‌رفت. من هم پشت سرش بودم. به در ورودی که رسیدیم، در باز شد

 

Admin بازدید : 138 چهارشنبه 08 شهریور 1396 نظرات (0)

 

  خلاصه داستان :
 خانواده پرجمعیت سردار دچار مشکلات متعددی شدند. کوچکترین فرزند خانواده یعنی شقایق از طرف پدربزرگ به عنوان امانتدار میراث او انتخاب می‌شود. پدربزرگ در کمال ناباوری همه‌ی ثروتش را به نام شقایق می‌کند و از او قول می‌گیرد تا کاری برای او انجام دهد. از طرفی فرها، پسر عموی آن‌ها، بعد از سال‌ها دوری از وطن با …..

دانلود رمان گل های باغ سردار برای موبایل و تبلت و کامپیوتر

نام رمان: گل‌های باغ سردار
نام نویسنده: آبان -نازی
ژانر: عاشقانه

 قسمتی از داستان :

یک اتومبیل بنز سورمه‌ای آخرین مدل، جلوی پارکینگ منزل سردار در انتظار راننده بود. آقای همایون سردار با قامتی کشیده از

منزل زیبایش خارج شد، با عصبانیت در را پشت سرش به هم کوبید و پشت رل ماشین گران قیمتش نشست. همایون خان

پسر بزرگ حشمت‌ا.. خان سردار، مالک بزرگترین کارخانه لبنیات کشور بود. پدرش پنجاه سال پیش این کارخانه را تاسیس

کرد و با پشتکار و درایت در مدیریت توانست، آن را از کارخانه‌ای کوچک به بزرگترین و بهترین کارخانه تولید لبنیات کشور

تبدیل کند. او دو سال قبل در سن نود سالگی درگذشت. همایون خان ِهفتاد ساله بلند قامت، لاغراندام با صورتی

کشیده، چشمانی سیاه و بینی عقابی، تنها فرزند حشمت‌ا.. خان نبود.

 

Admin بازدید : 114 چهارشنبه 08 شهریور 1396 نظرات (0)

خلاصه داستان :

کل فلیپس، افسر پلیس لس آنجلس، در اولین ماموریت کاری متوجه وجود باند خلافکاری در سطح شهر می‌شود؛ اما چون کسی حرف او را باور نمی‌کند، مجبور می‌شود به تنهایی برای نابودی این باند تلاش کند و در این راه چیز‌های زیادی را قربانی می‌کند. باسلام دوستان گل امیدوارم اوقات خوشی را سپری میکنید برای ارتقا قلم نویسندگان وترقیب …

نام رمان: تعقیب سایه‌ها
نویسنده: مهدی کاشانی زاده 
ژانر: جنایی-پلیسی

قسمتی از داستان :

نوامبر آن سال را به خاطر دارم. نه به خاطر بارش‌های پیوسته‌ای که دست کم هفته‌ای

دو سه بار شهر را می‌شست و آدم بلاتکلیف می‌شد که کی از خانه خارج شود

کی نشود. و نه به خاطر کشته شدن سم دوگلاس که اغلب مردم،

مطبوعات و حزبیون آن را یک اقدام سیاسی قلمداد می‌کردند. چنین چیزهایی برای

شهر ما خیلی غیرعادی نبود. گروهبانی که مسئول آموزش ما بود، آدم سخت‌گیر

و خشنی بود. در عین حال که با نیروهای فداکار و زحمت‌کش خود مهربان بود،

اگر کسی از فرمانش سرپیچی می‌کرد یا به هر شکلی در کارها کوتاهی

می‌کرد، با بددهنی و تنبیه‌های شدید به

استقبال او می‌رفت. اکثر سربازها از او متنفر بودند و در هر خلوتی به

او بد و بی راه می‌گفتند. او می‌گفت:” جنگیدن کار دشواریه، حتی اگر چندین

سال تجربه داشته باشی. می‌دونید چرا؟ چون هر بار دشمن به یه

شکل و به یه رنگی در میاد. می‌بینی که رو به روت ایستاده؛ اما افکارش رو نمی‌تونی بخونی .در عین حال

که نقش یه آدم خوب رو بازی می‌کنه، می‌تونه تو جلد نیروهای خودی بره و از درون، اون‌ها رو نابود کنه.


Admin بازدید : 206 چهارشنبه 08 شهریور 1396 نظرات (0)

 

خلاصه داستان :
دانلود رمان آیینه زمان ظهور و سقوط جلد چهارم دانلود رمان آیینه زمان ظهور و سقوط قسمت چهارم . این آخرین قسمت از مجموعه رمان آینه زمان است. در قسمت پایانی با وقایع دوران ساسانیان آشنا می‌شوید. در این قسمت، بچه ها با شخصی به‌ نام باربد که از نوازندگان و خوانندگان برجسته دوره خسروپرویز بود، مواجه می‌شوند. در این قسمت ملیکا، دختر دایی مجید هم وارد ماجرا …

 

نام رمان: آینه زمان: ظهور و سقوط(جلد چهارم)
نام نویسنده:    Fatima Eqb
ژانر: طنز _تاریخی_ تخیلی

نگاهی به گذشته :
در قسمت قبل خواندید که بچه ها بعد از این‌که از سرنوشت شاهزاده ونون آگاه شدند، به شیراز برگشتند .

بعد از سفر، زندگی به روال عادی برگشت. برخلاف سفر اول که آینه غیب شد، این‌بار اما آینه همچنان

در خانه حاج رضا مانده بود. نارسیس برای دیدن آینه به اتاق مجید رفت و همچنان کنجکاو بود تا راز آینه

را بداند. بعد از رفتن نارسیس، آینه مواج شد. بعد از مدتی، در یک عصر زمستانی، زمانی‌که مجید از

اداره برگشته بود و به خانه‌ی پدرش رفته بود، ملیکا به همراه مرد جوانی که لباسهای قدیمی به تن

داشت، به منزل حاج رضا آمدند .
اما قبل از رویارویی مجید و خانواده اش با مرد جوان، اول ماجرای آمدن آن مرد که خود را باربد

معرفی کرد و این‌که چه‌طور با ملیکا آشنا شد، بخوانید .

 

Admin بازدید : 139 چهارشنبه 08 شهریور 1396 نظرات (0)

 

خلاصه داستان :
دانلود رمان پایان یک رابطه نوشته آرزو مرادی دانلود رمان پایان یک رابطه . داستان در مورد دختری ۲۲ ساله به نام سارا است که با مادر و خواهر کوچکتر از خودش زندگی آرام و معمولی را دارند. با ورود شخص چهارمی به زندگی سارا ، سرنوشتش دستخوش تغییراتی می شود … مقدمه : " اگر می خواهی اکنون عاشقم باشی ، باید بیاموزی گذشته ام را دوست …

نام رمان: پایان یک رابطه
نویسنده :   b@r@n73
ژانر : عاشقانه اجتماعی

قسمتی از متن رمان:
با احساس تهوع شدیدی از خواب بیدار شد.
با شتاب به سمت دستشویی رفت و عق زد، اما چیزی بالا نیاورد.
سرگیجه امانش را بریده بود.یک دستش را به سرش گرفت و با دست دیگرش شیر آب را باز کرد.عرق های سردی روی پیشانیش نشسته بود.
صورتش را آب زد و بدون اینکه آن را خشک کند از دستشویی بیرون آمد.
به سمت اتاقش رفت و با بی‌حالی روی تخت نشست.
گوشی را از روی پاتختی برداشت… یک تماس بی پاسخ و یک پیام نخوانده داشت…
پیام را باز کرد:”یادت باشه … خودت خواستی.”
یک تماس هم از همان شماره.
با حرص مبایلش را خاموش کرد و روی پاتختی پرت کرد.
بی توجه به حال خرابش برخاست و از اتاق بیرون رفت…

 

Admin بازدید : 242 چهارشنبه 08 شهریور 1396 نظرات (0)

 

خلاصه داستان :
عاشقانه ای تاریخی معماییست که ماجرای استرداد اسپانیای مسلمان توسط مسیحیان را به رشته تحریر در آورده است . رمانی سراسر شور و هیجان است که دست های توطئه انگیز و پشت پرده ی حکومت ها و قرار های عاشقانه را روایت می‌کند. رمان از زبان سه شخصیت اصلی داستان به نام …

 نام رمان : سرابی در مه
نام نویسنده : سروش شایگان و رستا۶۵
ژانر: عاشقانه، معمایی،تاریخی

مقدمه(گفتار نویسنده):
نون والقلم و ما یسطرون…سوگند به قلم و آنچه می‌ نویسند…
در اهمیت نوشتن و قلم به دست گرفتن همین بس که قرآن از آن به قسم یاد کرده است ؛

اما بگذریم از بعضی از نوشته ها که اساسا مایه ی آبرو ریزی هستند و بعضی از دوستان

همکار که اصلا تحمل شنیدن صدای مخالف را ندارند. در نقدهای رمانم خرده گرفتند که

چرا مقدمه و خلاصه ی درست و حسابی نداری! باید عرض کنم که من اگر بخواهم حرف

بزنم و واقعا بنویسم شاید آستانه ی صبر و تحمل دوستان پایین باشد و نتوانند حرف های حق را قبول کنند.
بگذریم…چند خطی بگویم و تمام! متاسفانه نوشتن در یک چنین فضایی کار آسانی نیست.

مخاطبی که با شور و نشاط جوانی وارد سایت شده و به دنبال رمانی می‌ گردد که تنها

او را ارضای روحی کند، برای این مخاطب نوشتن نگاه دانلود که بتواند نظر او را جلب کند کار دشواری هست.
البته همکاری مدیران محترم سایت با بنده قابل قدر دانی و تشکر هست؛ اما وقتی نگاه

به تعداد تشکرها می‌کنم تعجب می‌‌کنم! یعنی آن قدر نوشته هایی ما که برایش زحمت

مطالعات تاریخی کشیدیم کمتر از بقیه هست؟
باور کنید بارها و بارها به من پیام خصوصی دادند که جای این رمان اینجا نیست!

حیف هست. ببرش برای چاپ ؛ اما به نظر من باید کمی‌ صبر کرد، شاید جامعه ی غفلت زده روزی بیدار شود و شاید هم…

 

Admin بازدید : 144 دوشنبه 06 شهریور 1396 نظرات (0)

خلاصه داستان :
دانلود رمان ثانیه های آخر sanaz-khanoom کاربر انجمن دانلود رمان ثانیه های آخر.داستان درباره دختری هست که محکوم به درده،عادت کرده به قضاوت های مردم . از همه چی خسته شده .حتی از خودش و همه ی مردم خستس!تا اینکه یه روزی با پسری آشنا میشه که فکر میکنه از جنس نوره .فکر میکنه اون پسر میتونه تمام سیاه های زندگیشو از بین ببره . ولی غافل از …

 

نام رمان : ثانیه های آخر جلد اول
نام نویسنده : sanaz-khanoom کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر: عاشقانه – تراژدی

قسمتی از داستان :
صدای قدم هایی رو از پشت سر شنیدم ،من این صدارو خوب میشناختم ، قدم هایی که یه سال تمام منتظر
شنیدنش بودم و با شنیدنش در خونه رو باز میکردمو خودمو تو آغوشش پرت میکردم ، صدا نزدیک تر شد ،جلوم
وایساد ،کفش هایی که روزای آخر و در خرید آخر با عشق برایش خریدم توی پاهایش بهم دهن کجی میکرد

سرمو بلند کردم ،تو چشمای سیاه و نافذش نگاه کردم ، روزی این چشم ها دنیای من بود.
تمام سعیمو کردم که صدام نلرزه ،اب دهنمو چند بار قورت دادم ، راه گلوم بسته بود ، لعنت به این بغض لعنت
به بغض توی گلوم که نمیذاشت حرف بزنم.
با صدایی که برای خودمم ناآشنا بود گفتم : دیگه چی میخوای؟
– دنیا ، من ، من نمیخواستم اینجوری بشه .
احمق بودم که دلم لرزید با شنیدن اسمم از زبونش؟ با شنیدن صدای بمش که یه روزی دنیام بود؟
  

 

Admin بازدید : 106 دوشنبه 06 شهریور 1396 نظرات (0)


خلاصه داستان :

 به نام تک نقاش تابلوی هستی. یغما مفیدی، دختر بیست و دو ساله‌ای که سرنوشت خاصی داشته و درد‌ها و شادی‌های زیادی رو پشت سر گذاشته، ولی باز هم امواجی از اتفآقات، زندگیش رو تحت الشعاع قرارداده و بهم می‌ریزن، آیاکسانی هستند که بتونن یغما رو از این امواج بزرگ و خشمگین نجات بدن؟ یا خودش جلوی این

نام رمان:تلاطم آرامش من

نویسنده: نیاز پاشا
ژانر: اجتماعی، عاشقانه
سبک:رئالیسم
زاویه‌ی دید:سوم شخص و اول شخص


قسمتی از داستان :

خوشحال از پاس کردن آخرین ترم به خانه بازگشت .شاید این شیرینی کوتاه می‌توانست طعم زهر مانند آن روز‌هایش را تغییر دهد .

کلید را در قفل سیاه رنگ در چرخاند و وارد خانه شد .بهار بود و درختان بیدِ بزرگِ حیاط، سرسبز‌تر از همیشه در باد ِآرام بهاری می‌رقصیدند .
در را پشت سر بست و راهی در ورودی ساختمان سفید رنگ بزرگ حیاط شد .عمارتی ساده در عین حال شیک و زیبا .

روی سنگ فرش عریض و طویل حیاط که از در ورودی تا پله‌های سفید رنگ کشیده شده بود قدم بر داشت.

 

Admin بازدید : 147 دوشنبه 06 شهریور 1396 نظرات (0)

خلاصه داستان :
دانلود رمان یک دقیقه یلدایم باش شخصیت هایِ رمانِ من، نه مغرور و از خود راضین،نه اعصاب خُرد کن! نه اسامیِ عجیب و غریب دارن و نه عقایدی که سال هاست تویِ خانواده ی ایرانی جریان داره رو زیر پاهاشون له می کنن! شخصیت هایِ رمانِ من کامل و ناب نیستن! اشتباه و ضعفایِ خودشونو دارن! بهتره با من همراه بشید تا طعم رمانی نزدیک به واقعیت رو بچشید

نام رمان:یک دقیقه یلدایم باش
نویسنده:زهرا بهاروند کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر:عاشقانه

قسمتی از داستان :

چشمامو با درد روی هم فشار دادم.
کِی می خواست تموم شه این بدبختیا؟کِی میشد یه نفس راحت بکشم؟
رو کردم به نیلوفر که بغ کرده بود:
_کتابات روهم چقدر می شن؟
_دویست تومن…آبجی؟
منتظر نگاهش‌ کردم،سعی داشت صداش نلرزه و بغضشو نشون نده!نمی تونست!
_میگم اگه من امسالو نرم مدرسه،واسه تو راحت تره همه چی…
عصبی شدم،محال ممکن بود بزارم همچین اتفاقی بیفته..!
_چی میگی تو؟آخه کدوم آدم عاقلی سال چهارم تجربی ترک تحصیل میکنه؟ها؟اونم با نمره های عالی تو!
_من بچه نیستم یلدا!دارم می بینم که روز به روز داری آب میشی.نمیتونم دست رو دست بزارم تا خواهر بیست وچهار ساله ام بخاطر جور کردن خرجای من سختی بکشه!اگه خرج من نباشه حداقل میمونه خرج داروهای مامان…

 

Admin بازدید : 144 یکشنبه 05 شهریور 1396 نظرات (0)

خلاصه داستان :

اسپرسو خورده ای؟ تلخ است؛مزه ی زهرمار می دهد… و حال من داستانی را روایت می‌کنم که مزه ی اسپرسو می دهد؛ اسپرسویی لبریز از جنون نوجوانی! لبریز از نفرت… لبریز از عشق نهفته در ابعاد بی هویتی! لبریز از اجبار… لبریز از غم… لبریز از بیچارگی… لبریز از ندانستن ها و پیش …


نام : رمان  این مرد ویران است جلد اول
نویسنده : سناتور
ژانر : عاشقانه_ تراژدی

سطح رمان : نیمه حرفه ای

قسمتی  از داستان :

ما مردها ویرانیم!
این را از صدایمان بفهمید؛
وقتی بم است!
***
((به نام او…))
ماتیکم را بر می دارد،به شیشه ی اتاقم می کوبد.ماتیک سبک است،در حد چند گرم؛ اما قدرت خشم او از
ماتیک یک سنگ آهن سنگین می سازد و محکم به شیشه برخورد می کند و شیشه ترک برمی دارد.سام عصبانی است؛

آن قدر عصبانی که دوست دارد مرا مانند زال به قله ی قاف بفرستد ؛ اما میداند،مانند سام پهلوان،پشیمان می شود و

آخِر برای بازگرداندنم آسمان و زمین را بهم می ریزد…
صدای برخورد مفصل هایش را می شنوم؛فراتر از تصورم،عصبانی است. چشم های سرخ شده اش را در نگاهم دوخته است..

 

Admin بازدید : 230 یکشنبه 05 شهریور 1396 نظرات (0)

 

خلاصه داستان :

دانلود رمان باغ ممنوعه پردیس شریعتی دانلود رمان باغ ممنوعه . داستان درمورد دختریه که به باغ روبه روییشون مشکوک می شه و از سر شیطونی و کنجکاوی می خواد سر از راز این باغ دربیاره که چرا همیشه درش با زنجیر و قفل بسته اس؟ چرا تو این سالها تا حالا ندیده کسی حتی یه بار واردش بشه؟ اصلا داخل این باغ چی هست؟ وکلی سوال دیگه

نام رمان:باغ ممنوعه
ژانر:ترسناک،ماجراجویی و هیجانی
نویسنده:پردیس کاربر انجمن نگاه دانلود
تایید کننده :£Lⓐh£
ویراستار:nika_beramiriha

قسمتی از  رمان :

-آخ جون!
از خوشحالی کف دوتا دستامو به هم زدم و پریدم هوا. بابا از حرکتم خنده اش گرفته بود.
بابا_خیلی خب حالا دختره ی گنده خجالت بکش مثل بچه ها بالا و پایین می پره.
-آخه خیلی خوشحالم خیلی وقت بود که دلم هوای باغو کرده بود.‌ در ضمن دلمم واسه ی

گلنار و الهه خانوم و حاج حسین خیلی تنگ شده. مامان که از آشپزخونه اومده بود بیرون گفت:
-راست می گه منم خیلی دلم تنگ شده براشون. خوب شد که برنامه گذاشتیم بریم باغ

درسته که امسال تنهاییم و خاله اینا نیستن باهامون، ولی هم ما دلمون تازه می‌شه هم الهه و حسین آقا.

 

Admin بازدید : 467 یکشنبه 05 شهریور 1396 نظرات (0)

 

خلاصه داستان :

دانلود رمان جادوگران رانده شده جلد دوم هورزاد ملکه ی آتش دانلود رمان جادوگران رانده شده . خلاصه جلد اول:رمان درمورد دختری به نام هورداد که دوستداره به سرزمین خیالیش بره پس از مدتی به سرزمین خیالی میره وحقایقی براش آشکار میشه و متوجه میشه که اسمش هورزاد و ملکه اعظم سرزمین هوان و سرزمینان مجاور هست. خلاصه جلد دوم:داستانی که از یک رازی پنهان شروع شد،داستانی که …

نام اثر:-رمان جادوگران رانده شده(جلد دوم هورزاد ملکه ی آتش)

سطح رمان : پرطرفدار
نویسنده:فاطمه تاجیکی انجمن نگاه دانلود
ژانر:تخیلی،عاشقانه
تأیید کننده : F.sh.76 عزیز
طراح: nil عزیز
ویراستار:فاطمه تاجیکی

مقدمه:جادوگر شهر من مرا جادو کرد
هر کار که کرده ام نه من بل او کرد
دارو به من از عصاره هایش می داد
نفس من بیچاره به کارش خو کرد
بعد از کمکی عاشق رویش گشتم
نشنیدن آری اش مرا ترسو کرد
تا مدتی از آتش عشقش پختم
تا اینکه مرا فراق او نیرو کرد
گفتم که تو را عاشقم و می سوزم،
نامرد زد و دو چشم من بی سو کرد
زان بعد شدم گدای دروازه ی شهر
تا هر که که بی خبر به اینجا رو کرد،
از قصه ی عشق خود برایش گویم،
جادوگر شهر من مرا جادو کرد

 

Admin بازدید : 156 یکشنبه 05 شهریور 1396 نظرات (0)

خلاصه داستان :

دانلود رمان فرمانده دانلود رمان فرمانده . درمورد دختری به نام یلدا که غرق خوشیِ و دور از مشکلات دنیای اطرافش، به تنها چیزی که فکر نمی کرده همیشه همین بوده. تا که روزی می ره و میاد که ورق زندگیش برمی گرده. کل زندگیش تغییر می کنه و دچار دغدغه می شه. آدم می کشه اما بدون اراده، عاشق می‌شه اما ناخودآگاه. همین که می‌خواد با عشقش …

نام کتاب: فرمانده
نام نویسنده: narjes.kh کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر: عاشقانه
نام تاییدکننده: کهربا

 

قسمتی از داستان :

_بلدا؟ یلدا؟ ای بابا کجایی تو؟ بیا بریم آخرین امتحانو بدیم و خلاص. آهـای. دیر شد.
_باز این رفت پی فوضولیاش. ولش کن بیا بریم.
_خیلی خوب، باشه.
پنج دقیقه بعد از رفتن اونا از پشت خاک‌ریزا بیرون اومدم و دستامو بهم کوبوندم. خنده ریزی کردمو یه بشکن واسه خودم زدم. ایول! بازم دَکِشون کردم. دم خودم گرم حسابی. توی نخلستونا واسه خودم سرخوش پرسه می‌زدم.
هنوز تا شروع آخرین امتحان مونده بود. اونا همیشه زود می‌رن. دوستامو می‌گم؛ ملیسا و کمند. خودکارمو توی جیبم گذاشتمو شروع به فوضولی کردم. اسمم یلداس، هفده سالمه. یه دختر عادی مثل همه ی دخترا. خیلی شیطون و فوضولم. نابغه ریاضی. عاشق ریاضیم. یه دختر رک و سرخوشم، فوضول نیستما، فقط کنجکاوم، کنجکاو!
بگذریم. من خانواده چهار نفرمو دوس دارم، اسم مامانم یاسمینه. اسم باباجونمم کیوان؛ یه مرد عالی و عرب و با غیرت؛ البته یه داداشم داره که دوسال از خودش بزرگتره،
.

 

Admin بازدید : 179 یکشنبه 05 شهریور 1396 نظرات (0)

 

خلاصه داستان :

دانلود رمان بعد از تو شیرین سعادتی . دختر داستانمون،یه روانشناسه..یه دختر عاقل که مثل خیلی ها دل میبنده،عاشق میشه و ازدواج میکنه اما…وقتی به خودش میاد که میبینه با یه بچه تنها مونده!…وقتی که یه دختر شکسته و پریشونه که فقط یه مشت قرص میتونن آرومش کنن!…رها میشه،بدون هیچ جوابی یا توضیحی از جانب شریک زندگیش. همه ..

قسمتی از داستان : 

بعد از تو…!؟
آری…
بعد از تو من تنها شدم
بعد از تو من رها شدم
بعد از تو من ترد شدم
بعد از تو من شکستم
بعد از تو من خرد شدم
بعد از تو خیلی اتفاق ها افتاد…
و تو کجا بودی تا ببینی چه بر سرم آمد…؟
با همه قدرتم ملحفه رو تو چنگم گرفتم و جیغ زدم:عزیز!
عزیز با چادرش عرق روی پیشونیم رو گرفت و گفت:جانه عزیز؟..دورت بگردم مادر آروم باش الان میان.
با درد به زور از لای دندونهای کلید شده ام گفتم:عزیز دیگه نمیتونم تحمل کنم تو رو خدا یه کاری کن.
عزیز:قربونت برم دخترم،تحمل کن..یکم دیگه که شیر پسرت رو تو بغ*لت گرفتی تمام دردهات از یادت میره.

با ناله سرم رو کوبیدم به تخت و بلند بلند گریه کردم.
مثل مار به خودم می پیچیدم و نفسهام کند شده بود.
حس میکردم عضلات بدنم از درد دارن کش میان…حالا واقعا معنی درد زایمان رو میفهمیدم.
بدنم خیس عرق بود و داشتم جون می دادم.
عزیز هم تو صورتم فوت میکرد و تکرار میکرد«نفس عمیق بکش دخترم»

Admin بازدید : 143 یکشنبه 05 شهریور 1396 نظرات (0)

خلاصه داستان :

دانلود رمان راز رازک جلد اول دانلود رمان راز رازک در مورد دختریِ که باعث و بانی مرگ کسی می شه. در این بین یک نفر می خواد بعد از سال ها بهش نزدیک بشه اما .. سخنی با خواننده : توی این رمان، داستان زندگی چندین شخصیت و ارتباطشون باهم نقل می شه. عده ای مثبت و خوب هستند و به نوعی می تونن قهرمان داستان باشن و عده ای …

 

Admin بازدید : 173 یکشنبه 05 شهریور 1396 نظرات (0)

 

خلاصه داستان :

دانلود رمان بازی ادامه داره کار گروهی کاربران دانلود رمان بازی ادامه داره. داستان در مورد زندگی پلیسی به اسم محمد هست که زندگی خودش و اطرافیانش گفته می‌‌شه.یک پسر مجرد که‌ داستان رو از روز تولد سی سالگیش شروع می‌کنه و اتفاقاتی که‌ تو زندگیش افتاده ، از ماموریت های کاریش ، از خانواده ای که‌ براش تو اولیت هستن ، از دوست خوب و رفیق …

 

 

Admin بازدید : 850 دوشنبه 29 خرداد 1396 نظرات (0)
دانلود رمان جادوگران رانده شده
 
خلاصه داستان :

دانلود رمان جادوگران رانده شده جلد دوم هورزاد ملکه ی آتش دانلود رمان جادوگران رانده شده . خلاصه جلد اول:رمان درمورد دختری به نام هورداد که دوستداره به سرزمین خیالیش بره پس از مدتی به سرزمین خیالی میره وحقایقی براش آشکار میشه و متوجه میشه که اسمش هورزاد و ملکه اعظم سرزمین هوان و سرزمینان مجاور هست. خلاصه جلد دوم:داستانی که از یک رازی پنهان شروع شد،داستانی که ...

 

Admin بازدید : 180 دوشنبه 29 خرداد 1396 نظرات (0)
دانلود رمان فرمانده
خلاصه داستان :

دانلود رمان فرمانده دانلود رمان فرمانده . درمورد دختری به نام یلدا که غرق خوشیِ و دور از مشکلات دنیای اطرافش، به تنها چیزی که فکر نمی کرده همیشه همین بوده. تا که روزی می ره و میاد که ورق زندگیش برمی گرده. کل زندگیش تغییر می کنه و دچار دغدغه می شه. آدم می کشه اما بدون اراده، عاشق می‌شه اما ناخودآگاه. همین که می‌خواد با عشقش ...

 

 

 

 

Admin بازدید : 171 دوشنبه 29 خرداد 1396 نظرات (0)
دانلود رمان بعد از تو شیرین سعادتی
خلاصه داستان :

دانلود رمان بعد از تو شیرین سعادتی کاربر انجمن نگاه دانلود دانلود رمان بعد از تو شیرین سعادتی . دختر داستانمون،یه روانشناسه..یه دختر عاقل که مثل خیلی ها دل میبنده،عاشق میشه و ازدواج میکنه اما...وقتی به خودش میاد که میبینه با یه بچه تنها مونده!...وقتی که یه دختر شکسته و پریشونه که فقط یه مشت قرص میتونن آرومش کنن!...رها میشه،بدون هیچ جوابی یا توضیحی از جانب شریک زندگیش. همه ...

 

 

Admin بازدید : 200 شنبه 27 خرداد 1396 نظرات (0)
دانلود رمان راز رازک جلد اول
خلاصه داستان :

دانلود رمان راز رازک جلد اول دانلود رمان راز رازک در مورد دختریِ که باعث و بانی مرگ کسی می شه. در این بین یک نفر می خواد بعد از سال ها بهش نزدیک بشه اما .. سخنی با خواننده : توی این رمان، داستان زندگی چندین شخصیت و ارتباطشون باهم نقل می شه. عده ای مثبت و خوب هستند و به نوعی می تونن قهرمان داستان باشن و عده ای ...

 

 

 

Admin بازدید : 139 شنبه 27 خرداد 1396 نظرات (0)
دانلود رمان بازی ادامه داره
خلاصه داستان :

دانلود رمان بازی ادامه داره کار گروهی کاربران دانلود رمان بازی ادامه داره. داستان در مورد زندگی پلیسی به اسم محمد هست که زندگی خودش و اطرافیانش گفته می‌‌شه.یک پسر مجرد که‌ داستان رو از روز تولد سی سالگیش شروع می‌کنه و اتفاقاتی که‌ تو زندگیش افتاده ، از ماموریت های کاریش ، از خانواده ای که‌ براش تو اولیت هستن ، از دوست خوب و رفیق ...

 

 

تعداد صفحات : 9

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 349
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 39
  • آی پی امروز : 38
  • آی پی دیروز : 60
  • بازدید امروز : 54
  • باردید دیروز : 135
  • گوگل امروز : 14
  • گوگل دیروز : 16
  • بازدید هفته : 353
  • بازدید ماه : 1,835
  • بازدید سال : 27,299
  • بازدید کلی : 227,682
  • کدهای اختصاصی